
با این تکنیک بهطور معجزهآسا دردم رفع شد!!
تصور کن روزی برسد که دردی که سالها همراهت بوده، ناگهان کمرنگ شود؛
نه با معجزه قرص یا عمل جراحی، بلکه با تغییری در باور و نگاه تو به خودت و مسیرت.
داستان رهایی از این درد، پل میان علم، روان و معنویت را نشان میدهد.
و یادت میدهد که گاهی یک تصمیم و یک قدم باورمندانه، میتواند زندگی را زیر و رو کند.
دردی که ولم نمیکرد خوب شد..:کد دستاورد ۱۲۲۳۵۷#
سلام استاد عزیزم،
ایشالا که روز خوبی رو پشت سر گذاشته باشید. میخواستم خدمتتون اعلام کنم که یک ماه از زمانی که به شما پیام دادم بابت کمر دردم میگذره و شما به من تکنیکهایی گفتید؛ اونها رو با عشق، با حال خوب و با باور و یقین صددرصد انجام دادم تا به نتیجه برسم.چون اگه یادتون باشه، یک هفته بعد از اینکه شروع کردم، یک سوال ازتون پرسیدم.
فکر میکنم اون سوال نجوای ذهنم بود که نمیخواست ادامه بدم؛ مثلا سوالای عجیبوغریب برام میاومد.
اما من ازتون پرسیدم و شما با عشق و محبت راهنماییم کردید؛ خیالم صددرصد راحت شد.تجربهای هم که از تکنیکی که تو کارگاه «انعکاس» یاد گرفته بودم داشتم، بعد از یک ماه دستاورد داد.
مطمئن بودم نتیجهاش رو میبینم و امروز خوشحالم بگم که کمردردم کاملا رفع شده و اصلا مسکن نمیخورم.
چون زمانی که مسکن میخوردم، قبل از یادگیری تکنیکها، نه قرص و نه پماد هیچ اثری نداشت و درد دائمی بود؛
داشتم کمکم میترسیدم این درد با مسکن خوب نشه.ولی همیشه خودم میگم که وقتی مسکن تأثیری نداره، یعنی یه اتفاق ماورایی در حال رخدادن.
از پانزدهم فروردین تا امروز درد رو تحمل کردم تا اینکه یک روز صدایی تو ذهنم گفت:
«به خانم فرهمند پیام بده، چون نمیخوام مزاحم وقتتون بشم».
اون روز روم رو جمع کردم و به شما پیام دادم و شما مادرانه، صبورانه و با عشق و محبت راهنماییم کردید.
من مطمئن بودم که به نتیجه میرسم، حالا روزش نمیدونستم.
ولی از تجربهای که تو کارگاه انعکاس داشتم که تکنیکم بعد از یه ماه برام باز شد و دستاورد داشتم اینم میدونستم که روی تایمیش نباید زیاد فکرم درگیر باشه؛ باید مسیر رو ادامه بدم، مقصده حالا کی برسم دیگه خدا خودش میدونه.انجام دادم، بعد یه هفتهام که یادتون باشه، دوباره به شما پیام دادم چون ذهنم یه نجواهایی میداد که نذاره من ادامه راه رو برم.
ولی خب، سوالی که ازتون پرسیدم و آگاهی که شما به من دادید، اون صداها و مانعها خاموش شد
خدا رو شکر؛ من تا امروز با عشق ادامه دادم و از این به بعد هم تصمیم گرفتم که همینطور ادامه بدم.خدا رو شکر تونستم این هفته، مسافت طولانی رو راه برم. چون حتی تو خونهم به سختی میتونستم راه برم، دردِم افتاده بود بهطوری که اصلا شبا وقتی میخواستم به سمت راست و چپ بدنم غلت بخورم، دیگه اون درد نیست. یه درد خیلی بدی بود؛ اصلا نمیتونم بگم به چه حالتی.
الان گاهی شک میکنم، هی مخصوصا اینور، اونور میشم، خم و راست میشم ببینم که واقعا نیست این درد.
اصلا برام جای تعجب داره که این درد کی اومد، چه جوری اومد، حالا رفتنش که میدونم با این تکنیکها بود، ولی وجودش یهویی چی بوده؟شما راهنمایی کرده بودید که این یه خشم شاید درونمه که نمیدونم از چیه.
وقتی که به مرور این تمرینا رو انجام دادم، اونم برام باز شد، فهمیدم که من تو یک هفته که با خانواده بودم، مسائل حاشیهای که بالاخره پیش میاد و اتفاق افتاده، اونها باعث شده بود که این خشم تو من ایجاد بشه.حالا جالب اینه که من همیشه خب بروز میدادم، به هر طریقی.
قبل از شکرگزاری البته وقتی که تو شکرگزاری این هشت، نه ماهی که هستم دیگه بعضی رفتارام انجام نمیدم.
خیلی اولش خوشحال بودم که «وای من چه اوکی شدم!» من عکسالعمل نشون نمیدم، من پرخاشگری نمیکنم؛
حالا نگو هنوز جا داره که رو خودم کار بکنم.اینها رو من میریختم تو وجودم و از پانزدهم فروردین تا همون روزی که به شما پیام داده بودم، یه دردی تو کمرم قسمتی که عمل کرده بودم افتاده بود که میگم با پماد و دارو و اینا هیچی رفع نمیشد. بعد این برام مسئله روشن شد که عوارض اون چند روز هستش؛ به حالت درد الان به خودش اومده، بیرون، از همون مسیری که منطقهای که من مشکل داشتم قبل.
به هر حال خدا رو شکر امروز الان ویسی که میدم با یه بدن سالم، بدون درد دارم براتون ویس میذارم.
خیلی خوشحالم. از خدا میخوام که سلامتی، عمر با عزت و عمر طولانی به شما بده و سایهتون بالا سر عزیزاتون و ما باشه سالیان سال تا از وجود نازنینتون بتونیم بهره کافی ببریم.گفتم که یه خبر خوب بهتون بدم، با یه دنیا عشق و محبت، دوستتون دارم. خدا رو شاکرم که تو زندگی من هستین.
ایشالا که تا شبم عالی و شاد براتون بگذره. ممنون از وجود نازنینتون.
تحلیل روانشناسی علمی و معنوی:
از منظر روانی، وقتی درد مزمن به سراغت میآید،
ذهن بهصورت خودکار شروع به مقاومت میکند و صدای درونت میگوید: «نمیتوانی ادامه بدهی.»
اما با پذیرش تمرینها و راهنمایی استاد، این مقاومتها کمکم خاموش شدند و به جای تمرکز روی نتیجه نهایی، تمرکز روی گامهای هر روزه قرار گرفت. این تغییر نگرش، استرس را کاهش داد و انرژی روانی را به حرکت در مسیر معطوف کرد.
از نگاه علمی، مغز ما قابلیت بازسازی دارد و با تکرار تمرینهای ذهنی، مسیرهای جدیدی شکل میگیرند که پیامهای درد را کمرنگ میکنند. همزمان، شکرگزاری و نگرش مثبت باعث آزاد شدن هورمونهای طبیعی آرامشبخش در بدن میشود و التهاب را کاهش میدهد. این هماهنگی میان ذهن و جسم، بدنت را از بند درد رها کرد.
در بعد معنوی، قدردانی مداوم از روند بهبودی مثل چراغی در دل تیرهترین لحظات روشنایی میاندازد و ایمان به راهنمایی استاد، دروازهای به سوی اعتماد به نیرویی فراتر از خود باز میکند.
وقتی صدای شک و تردید را کنار میگذاری و با عشق به مسیر ادامه میدهی،
قدرتهایی درونت فعال میشوند که منطق ظاهری را به چالش میکشند.
جمعبندی:
به عنوان کسی که دستاوردهای معنوی و مادی شما خودجویان عزیز را جمعآوری میکنم و مرور میکنم،
این تکنیکها اولین بار نیست که نجاتدهنده بوده، این یک متد کامل برای آشتی با خود و جهان است.
این دستاوردها، شانسی نیست، بلکه نشانه قدرت درون و آگاهی بر آگاهی هستند.
شما تجربهای از لحظهای داشتید که با انجام تکنیکها، حالتون دگرگون بشه؟
لطفا در کامنتها بنویسید!
سلام و خداقوت به استاد عشق و تیم قدرتمندشون🤩
باصدای بلندوباعشق فریادمیزنم ای بخشنده ی مهربان شاکرم که یه روزی تو اوج درد و ناامیدی دستِ منه بنده ی ناشکروناسپاست رو گرفتی و گذاشتی تو مسیرسبزشکرگزاری و نور و روشنایی. فقط خودم و خودت میدونیم که چه شب و روزهایی از من گذشت.چگونه ستایشت رو بجابیارم ای عزیزترازجانم.حمدوسپاس خدایی را که مالک زمین و آسمانه.بابت وجود دستان پرمهرت روی زمین سپاس.بابت وجود استادفرهمندنازنین سپاس.باتو بودن و پادشاهی کردن عجب لذت وصف نشدنی داره.😍خوشحالم که خدام هستی و خوشحالم که بنده ی شکرگزارت هستم.خدایا بابت به دست آوردن سلامتیه جسم و روحم سپاس☺️🪻🙏
درود برشما
امیدواریم، همیشه قدردان این مسیر باشید،
و پر از سلامتی و خیر برکت باشید