
چرا اوایل شکرگزاری همه چی بهم میریزه ؟!!
همه ما تجربه کردهایم که وقتی در یک مسیر رشد و تغییر گام برمیداریم، گاهی اوضاع ظاهرا بههم میریزد و دچار سردرگمی میشویم.
از دوستان در گروه بارها شنیدهام که پس از شروع تمرینهای شکرگزاری، «همه چیز بینظم میشود»؛
اما این آشفتگی ظاهری، در باطن همان فرایند «خانه تکانی درونی» است که استاد فرهمند همیشه مثالش را میزنند:
تا مادری خانه را جارو نزند و اثاث را تکان ندهد، نمیتواند نظم نو را جایگزین نظم قدیم کند.
خیلی ناراحت بودم که نتونستم همراهتون باشم… : کد دستاورد ۱۲۲۳۵۰#
سلام روزتون بخیر راندخت عزیزم
من قبلا در یکی از دورههاتون شرکت کردم و توانستم فقط ۱۰ تا ۱۵ روز همراه شما باشم؛ بعد به دلیل مشکلات شخصی نتونستم ادامه بدم و خیلی ناراحت شدم که چرا نتونستم تا پایان دوره همراهتون باشم.اما در همون ۱۵ روز اول حال روحیم فوقالعاده خوب بود چه از نظر خودم، چه از نظر ارتباطم با دیگران، و چه در شخصیت.
اون زمان تغییرات زیادی در خودم دیدم: چیزهایی رو رها کردم، بیشتر به خودم رسیدم و خودم رو بیشتر دوست داشتم.تا همین چند روز پیش که دوباره با شما آشنا شدم.
یکی از دوستانم دوره جدیدتون رو بهم معرفی کرد و من با انگیزهای بیشتر شروع کردم.
واقعا نتیجهی عجیبی دیدم؛ هر روز جلوی آیینه با خودم حرف میزنم، خودم رو بیشتر دوست دارم و در راس اولویتها قرار دادم. ارتباطم با همسرم و دخترم هم خیلی بهتر شده.حالا قبلا میگفتم «وای، فلانی این بهم گفت»، «وای، چی کار کنم»، «وای، اون در مورد من چی فکر میکنه؟» ولی الان واقعا این چند روز…
تو آرزوهام نوشته بودم: سفر میخوام؛ دلم سفر میخواد؛ میخوام برم سفر، میخوام جمع خوب داشته باشم، دوستای خوب، حال خوب.
و دقیقا همانهایی که تو ذهنم بود، چند روز بعد برایم چیده شد. خیلی جالب بود که من روز اول آرزوهای سفر را بیشتر نوشتم و واقعا یکی یکی در زندگیام اجرا شدند.برای این اتفاق، خیلی از شما ممنونم. من الآن در این دوره شکرگزاری شرکت کردهام و واقعا به حرفهای شما، به ویسهای شما نیاز داشتم.
حال دلم خوب است، از خدا میخواهم بهترینها سمت شما بیاید و هر انرژی خوبم را نثار شما کنم.
ممنونم بابت برگزاری این دوره و از خدا سپاسگزارم که فرصت داد دوباره در کنارتان باشم. واقعا خدا را به خاطر داشتن شما شکر میکنم.
روزتون خوش!
تحلیل روانشناسی و معنوی :
وقتی وارد فرایند دوره شکرگزاری میشویم، باورهای قدیمی همان «خانه» باید تخریب شوند تا نظم جدید «خانهتکانی» برقرار شود.
این مرحله با اضطراب و آشفتگی همراه است، زیرا مغز ما تمایل دارد در منطقه امن عادتها بماند.
تحقیقات نشان میدهد که در شکرگزاری مداوم، الگوهای عصبی مربوط به نگرش مثبت تقویت و الگوهای منفی تضعیف میشوند.
در نتیجه، ابتدا ممکن است «برداشت اولیه» از تمرینها ناخوشایند باشد تا مسیرهای عصبی قدیمی ترک شوند.
از منظر معنوی، آشفتگی مرحلهی «شناسایی سایهها» است؛ بخشی از روان که زیر نور شکرگزاری آشکار میشود و نیاز به کار و ترمیم دارد.
این همان «سایه» است که با آگاهی بر آگاهی باید به آن بنگریم و فرصت رشد از آن بسازیم. (در مورد دوره سایه بیشتر بخوانید)
و در این آشفتگی، وقتی سایههامان را میبینیم، نه برای سرکوب و نه برای انکار، بلکه برای پذیرفتن و ترمیم، دقیقا دروازه تحول الهی به رویمان باز میشود.
شناسایی سایهها مانند روشن شدن چراغی در تاریکی درون است؛ ما درمییابیم که هر جنبهای از خود، چه زیبا و چه تاریک، بخشی از سفر تکامل روحمان است.
با آگاهی بر آگاهی، میتوانیم به جای ترس و فرار، به سایهها رو کنیم؛ بپذیریمشان، مهر بورزیم و به تدریج آنها را به نور تبدیل کنیم.
پس هر گاه آشفتگی درونت را دیدی، بدان که در آستانه زایش دوبارهای؛ زایش نور، عشق و نیروی خلاقیت هستی.
این سفرِ آگاهی بر آگاهی، بذر خودشناسی را میکارد و شکوفایی خود برتر را به ارمغان میآورد.
جمعبندی :
من حالا درک میکنم که آشفتگیهای اولیه شکرگزاری نه پیام پایان، بلکه نوید تولدی دوباره است.
درست مثل آن خانه تکانی که در هر زاویهای گرد و خاک برمیدارد تا در پایان نظم نو را بنمایاند، تمرینهای شکرگزاری هم چالشها و آشفتگیهای درونی را بیرون میکشند تا جا برای آرامش عمیق و نظم روانی باز شود.
پس اگر امروز در همریختگی احساس میکنید، بدانید که فقط این مسیرِ تحول است و شما در شرف رسیدن به همان خانه مرتب و روشنید.
شما در چه مرحلهای از «خانهتکانی درونی» ایستادهاید و کدام آشفتگی ذهنی را به چشم فرصت برای رشد میبینید؟ برامون کامنت کنید.