برای استفاده از سایت راندخت، نیاز به راهنمایی داری ؟!

باورهایی که با آهنگ شکل می‌گیرن و مغزت هیپنوتیزم می‌کنن

باورهایی که با آهنگ شکل می‌گیرن و مغزت هیپنوتیزم می‌کنن

داستان راندخت-باورهایی که با آهنگ شکل می‌گیرن و مغزت هیپنوتیزم می‌کنن!

سلام به همه عزیزان، امیدوارم حال دلتون عالی باشه.
من فرهمند هستم، توراندخت، و در این ویس می‌خوام یکی از سری داستان‌های راندخت رو براتون تعریف کنم.
البته این داستان ربطی به شکرگزاری نداره، اما درباره تاثیر شعر و آواز روی سرنوشت ماست.

یادمه که در نوجوانی، ما دوتا از اقوام خانم داشتیم که خیلی خیلی زیبا بودن و صدای فوق‌العاده قشنگی داشتن و واقعا قشنگ می‌خوندن.
ما تو مهمونی‌ها و شب‌نشینی‌ها برنامه‌مون این بود که همه بخونن و این دوتا خانم هم همیشه می‌خوندن، چقدر به دل ما می‌نشست.
دیگه جز برنامه‌های روتین شده بود. یعنی وقتی اینا می‌اومدن، حتما باید اون دوتا آهنگ خاص رو می‌خوندن.

اون آهنگ چی بود؟ حالا با صدای خودم می‌خونم براتون.
البته اونا خیلی قشنگ‌تر می‌خوندن، ولی خب، فقط می‌خوام شعرش بدونید:

غم و غصه تو قلبم لونه کرده، ای خدا
دلم پر ز درده، نمی‌سازه با ما دنیا
دیگه برنمی‌گردم به آشیونه، ای خدا
کسی چه می‌دونه غم تنهایی دل را؟
خدایا، مو به درگاه تو چی بوده گناهم
که باید یا بسوزم یا بسازم ما جوونم؟
آشیونوم شده ویرون…

اینا می‌خوندن و ما هم دست می‌زدیم، به‌به و چه‌چه، و خلاصه، هم به دل خودشون می‌نشست هم به دل ما.

ولی این دوتا عزیز فقط ماهی یه‌بار تو مهمونی می‌خوندن
با اینکه ما خیلی تحت‌تاثیر نمی‌رفتیم، اما خودشون چون این آهنگا همیشه تو ذهنشون تکرار می‌شد، کم‌کم باورشون شده بود و دقیقا سرنوشتشون همون شد.

غم و غصه تو قلبم لونه کرده، ای خدا… دلم پر ز درده، و دقیقا همون زندگی رو تجربه کردن.
چون بارها و بارها این شعر رو گفتن، درخواست دادن، باور ساختن، و در نهایت تو همون شرایط گیر کردن.

جالبه که تنها کسانی که تو شکرگزاری شرکت نکردن، همین دو نفر بودن چرا؟
چون ذهنشون دیگه باور کرده و خیلی سخته که از اون قالب ذهنی دربیان.
چون کلی وقت گذاشتن برای ساختن اون باورای غمگین.

دوستان!
ما صاحب باورامون هستیم.
خودمون زحمت کشیدیم و ساختیمشون، پس انتظار نداشته باشید همین‌طوری ساده از بین برن.

همون‌قدر که زمان گذاشتیم برای ساختن باور، باید وقت بذاریم برای شکستن و بازسازیشون.
پس خیلی دقت کنید به اینکه چه آهنگ‌هایی گوش می‌دید، چه شعرهایی می‌خونید،
چه ضرب‌المثل‌هایی به کار می‌برید، چه تیکه‌کلام‌هایی دارید.

این چیزا خیلی خیلی تاثیرگذارن.
مخصوصا کسایی که تو ماشین یا روزمره زیاد موزیک گوش میدن. اونم ترانه‌های غمگین.
ناخواسته دارن هیپنوتیزم میشن و اون جملات به جانشون می‌شینه.
گاهی اصلا نمی‌فهمن دارن تو ذهنشون تکرار می‌کنن.
یکی می‌خونه، بعدی خود به‌ خود تو ذهنتون میاد، چون ناخودآگاه ذخیره شده تو ضمیر ناخودآگاهتون پس حواستون باشه.
برای خودتون آهنگ‌های مثبت بخونید، شعرهای قشنگ انتخاب کنید. مخصوصا اگه فاز غم داره، مواظب باشید.

ما معمولا ناخودآگاه رو به غم میریم چون انرژی نمی‌خواد، ولی شادی انرژی می‌طلبه.
پس باید خودمون کمک‌حال خودمون باشیم تا حالمون خوب بشه.

حالا با همین تمرین‌های ساده، مثل صد قدم، یادآوری خاطرات خوب، عبارت‌های تاکیدی، قدردانی و لبخند زدن، می‌تونیم حال دلمون خوب کنیم.
این کارها بعد از ده روز میشن عادت، بعد از بیست‌ و هشت روز نهادینه میشن، و بعد از چهل روز میشن سبک زندگی ما.
یعنی خودمون باید به خودمون کمک کنیم، چون کسی جز خودمون نمی‌تونه حال ما رو بهتر کنه.

خیلی خیلی دقت کنید.
الان خود من چند ماهه که میرم کلاس آواز و دارم کار می‌کنم.
همه‌ی آهنگا غمگینن، پر از آه و ناله و جدایی، ولی من بعدش پاکسازی می‌کنم چون می‌خوام مهارتم ببرم بالا.
سال‌ها بود که ندای درونم بهم می‌گفت برو آواز یاد بگیر، برو ساز یاد بگیر، ولی هی عقب می‌نداختم: حالا بعدا، حالا وقتش نیست…
دیگه بعد پنجاه سال گفتم خب، اگه الان وقتش نیست، پس کی؟
تو همون بیماری معروف، اون سانتریفیوژ لعنتی، فهمیدم من هیچ کاری برای خودم نکردم.

شروع کردم. الان رقص سما میرم، کلاس آواز میرم، سه‌تار میرم، گروه کر میرم و واقعا دارم به خودم می‌رسم.
من همیشه بابت وقت و زمانی که دارم شکرگزاری می‌کنم و به همه کارام هم می‌رسم.
چون وقتی شما شکرگزاری می‌کنید، دوستای من، همه‌چی عوض میشه.
چند شب پیش تو گروه گفتم، اینا اصلا فقط حرف نیست.
وقتی شما شکرگزارید، هورمون‌ها و بیوشیمی بدنتون تغییر می‌کنه، سطح انرژیتون بالا میره، شادتر می‌شید،
روحیتون بالا میره و می‌تونید کاراتون رو با کیفیت بالا انجام بدید.

من همیشه میگم یه کار رو خوب انجام بدید، یه مهارت رو ببرید بالا. وقتی تو یه مهارت قهرمان شدید، بقیه کارها کاری نداره.
فقط کافیه یه بار از اون سد بپری. مثلا یکی میره فوتبالیست میشه، بعد راحت میاد میشه بازیگر،
بعد میره خواننده میشه، بعد یه برند لباس میزنه چرا؟
چون ذهنش پذیرفته که اون می‌تونه قهرمان باشه. ما هم داریم تو این مسیر میریم.
ان‌شاءالله که خدا کمکمون کنه و ما بتونیم تو چند تا زمینه برای دل خودمون به یه جایی برسیم.
از همین الان صد قدم‌مون رو میریم، شکرگزاری‌مون رو می‌کنیم،
تجسم می‌کنیم و خودمون اون چند سال آینده می‌بینیم که رسیدیم به خواسته‌هامون.
ولی این نیست که فقط بشینیم تو خونه و بگیم قانون جذب کارش بکنه! نه! تمرین می‌خواد، سخته.
باید تمرین کنی، باید وقت بذاری، باید بری، بیای، هزینه کنی تا یه مهارتی رو یاد بگیری.

در واقع زندگی یک مهارت این باید بریم یاد بگیریم شاد بودن یک مهارت.
مهارت برای چی؟ برای روحمون، برای قلبمون، برای اون بعد معنوی‌مون ما خیلی کارها رو می‌کنیم،
برای بعد بیرونی برای دنیای بیرونمون جهان بیرونمون، ولی ما برای جهان درون هیچ کاری انجام ندادیم.
دوستان و این شکرگزاری در واقع داره ما رو با خودمون به صلح می‌رسونه و ببینیم خودمون چند چندیم با زندگی.
ولی مهم‌تر از همه اینکه ما از این داستان زندگی باید بیایم بیرون اگر کسی به ما توهین می‌کنه یا بدرفتاری می‌کنه یا ما رو از کار اخراج میکنه،
جسم ما رو اخراج می‌کنه روح ما رو اخراج نمی‌کنه. این خیلی مهمه ما بیشتر این سوء تفاهما اینه که مثلا اگه میگن کار شما اشتباست،
ما فکر می‌کنیم به ما توهین می‌کنند به روح ما توهین می‌کنند. کار ما اشتباست یه کاری رو اشتباه مثلا من خیاطم یه چیزی رو اشتباه می‌دوزم،
من مثلا سه‌تار دارم میزنم سه‌تار اشتباه می‌زنم خب ممکنه استاد به من بگه اشتباه داری می‌زنی،
این ربطی به شخصیت من نداره ربطی به ارزش درون من نداره.

دقت کنید!
یعنی حساسیت بیارید پایین و بگید کجای کارم ایراد داره این چه پیامی داره برای من،
و تو این داستان راندخت خیلی نکات کلیدی رو من گفتم و تمام اینا دوستان کد هست که من به شما میدم و اینا رو دقت بکنید خیلی دقت بکنید. ما با شکرگزاری داریم عزت نفسمون بالا می‌بریم، احساسمون با خودمون داریم بالا می‌بریم.
وقتی به من پیام میدید که حالم بده هیچ کس نمیتونه حال شما رو بد کنه.
به جز اینکه خودتون اون مترجم درونتون و اون تفسیری که شما دارید.
ترجمه که اون موضوع رو دارید بررسی می‌کنید و نگاهش می‌کنید و احساسی که ازش می‌گیرید،
اگرنه هیچکس هیچکس تو این جهان هستی نمی‌تونه به ما توهین بکنه.
مگر اینکه قبلش اجازه داده باشیم شخصی مثلا به من زنگ می‌زنه یا پیام میده که من در عذاب هستم وقتی باهاش صحبت می‌کنم،
می‌بینم این خانم یا این آقا کلا منفیه اینقدر ارتعاش منفی داده و خودش متوجه نیست.
میگه بیاید به من احترام بزارید من دوست داشته باشین میگم اگه تو خودت خودت دوست داری که دوست داشته باشن،
مگه تو خودت به خودت احترام می‌ذاری خب راه میره غر می‌زنی انتقاد می‌کنی کنترل می‌کنی و برای خودت ارزش قائل نیستی و جهان هستی بی‌ارزشی تو رو اثبات می‌کنه.
با انسان‌هایی که اطرافت هستن با اتفاق‌هایی که برات رقم می‌خوره با شرایط با اوضاع.
به خاطر همین دقت بکنید مخصوصا به اینایی که صداشون خوبه و غمگین میخونن،
دقت کنید که هیپنوتیزم نشید و باورش نکنید و پاکسازی بکنید.
دوستتون دارم امیدوارم این ویس به جانتان بشینه، در پناه حق خدانگهدار.

 

شما خودجوی عزیز نظر و کامنت‌تون رو میتونین در پایین این قسمت درج کرده و اگر تجربه مشابه‌ای دارید نیز بنویسید.