چک نوشتن برای کائنات - راندخت.
دختری که با شکرگزاری از خودکشی به خوشبختی در آمریکا رسید
داستان راندخت-دختری که با شکرگزاری از خودکشی به خوشبختی در آمریکا رسید! سلام به همه عزیزان، امیدوارم حال دلتون عالی باشه. من فرهمند هستم، توراندخت، و در این ویس میخوام یکی از داستانهای راندخت رو براتون تعریف کنم. داستان این سری ما مربوط میشه به یک دخترخانم خیلی خیلی نازی که سال ۹۹ از طریق […]
حکایت من و راز شکرگزاری تحولآفرین
حکایت من و راز شکرگزاری تحولآفرین! وقتی با خودت صادق باشی و رسما دست از نق زدن برداری، دروازههای شگفتی پیش روت گشوده میشود. در این داستان من، از دل چالشهای خانوادگی و بدهیهای سنگین پای شکرگزاریای ایستادم که بهجای وعدههای تو خالی، عمل میکرد. این معجزهها یکشبه اتفاق نیفتادند؛ نتیجه ترکیب باورِ قلبی، تمرین […]
آرامشی که هیچکس نتونست بهم بده، اما شکرگزاری داد
آرامشی که هیچکس نتونست بهم بده، اما شکرگزاری داد!! گاهی یک جمله ساده، از دل یک گفتگو کوتاه، میتونه راه نجات آدمی باشه که در طوفان رنجهای عاطفی گیر افتاده. این تجربه، حکایت آدمیه که با قلبی شکسته، در دل تاریکی به دنبال روزنهای از نور میگرده… و دست آخر، با راهی بهظاهر ساده اما […]
شفای یک بیماری لاعلاج با شکرگزاری
داستان راندخت-شفای یک بیماری لاعلاج با شکرگزاری سلام به همه عزیزان، امیدوارم حال دلتون عالی باشه. من فرهمند هستم توراندخت و سری داستانهای راندخت رو میخوام براتون تعریف کنم. که قهرمان داستان دوست نداره ما اسمش رو بگیم، ولی ما اسمش رو میذاریم رابین هود. رابین هود داستان ما برمیگرده به سال ۹۸ که من […]
خیاطی که باورهایش را دوخت و ثروت آفرید
داستان راندخت- خیاطی که باورهایش را دوخت و ثروت آفرید سلام به همه عزیزان، امیدوارم حال دلتون عالی باشه. من فرهمند هستم توراندخت و این ویس رو ضبط میکنم در خصوص سری داستانهای راندخت. قهرمان داستان ما خانمی هست زیبا، هنرمند به نام آرزوی عزیز از اراک. در دورههای قبلی یک روز به من پیام […]
داستان راندخت- داستان رنج امروز، معجزه فرداست
داستان راندخت- داستان رنج امروز، معجزه فرداست ! سلام به همه عزیزان، امیدوارم حال دلتون عالی باشه. من فرهمند هستم، توراندخت، و این ویس ضبط میکنم در خصوص سری داستانهای راندخت. قهرمان داستان ما یک خانم خیلی نازی هستند و تقریبا ۴۰ سالشونه و چند سالی هست که تو دوره ۲۸ روزه شکرگزاری هستند، در […]
وقتی اعتماد جای ترس نشست
وقتی اعتماد جای ترس نشست رانندگی برای خیلیا یک کار روزمرهست، ولی برای بعضیا یه ترس عمیق پشتش خوابیده. ترسی که با «شک داشتن به خودت» شروع میشه و با «دیده نشدن» ادامه پیدا میکنه… اما وقتی یه تغییر کوچیک تو ذهن شروع بشه، حتی پشت فرمون رفتن هم میتونه تبدیل بشه به یه جشن […]
از لبه پرتگاه تا حس خوشبختی
از لبه پرتگاه تا حس خوشبختی چقدر فاصله است؟ گاهی آدم زندگیاش رو از جایی شروع میکنه که انگار هیچ نوری ته تونل نیست. جایی که فقط تاریکیه، ناامیدی، قرصهای خواب و فکرهایی که هیچکس دوست نداره به زبون بیاره. اما همین آدم، اگر راه درست رو پیدا کنه، میتونه از ته اون چاه تاریک، […]