رهایی از خشم و احساسات منفی - راندخت.
شبیه کسی بودم که یک عمر با او جنگیدم
شبیه کسی بودم که یک عمر با او جنگیدم همهمون یک نفر رو تو زندگی داشتیم که میخواستیم مثلش نباشیم… اما گاهی دقیقاً همون جا که فرار میکنی، همون جاییه که داری ناخودآگاه بهش نزدیکتر میشی. این داستان، صدای خانمیه که سالها از شبیه بودن به پدرش فرار کرده بود… تا زمانی که با یک […]
بخشش الزامی نیست؛ اول خودت را در آغوش بگیر
بخشش الزامی نیست؛ اول خودت را در آغوش بگیر و دوست داشته باش. ما از کودکی آموختهایم که باید ببخشیم. گفتهاند که بخشش نشانه بزرگواریست و رها نکردن، باریست بر دوش ما. اما آیا همیشه این توصیه در لحظههای رنج و خشم، برایمان مفید است؟ آیا واقعاً آمادگی داریم که از عمق زخمهایمان عبور کنیم، […]
از لبه پرتگاه تا حس خوشبختی
از لبه پرتگاه تا حس خوشبختی چقدر فاصله است؟ گاهی آدم زندگیاش رو از جایی شروع میکنه که انگار هیچ نوری ته تونل نیست. جایی که فقط تاریکیه، ناامیدی، قرصهای خواب و فکرهایی که هیچکس دوست نداره به زبون بیاره. اما همین آدم، اگر راه درست رو پیدا کنه، میتونه از ته اون چاه تاریک، […]
قصهای از جسارت و تغییر من
قصهای از جسارت و تغییر من گاهی توی زندگی به نقطهای میرسیم که دیگه نمیتونیم با همون الگوهای قدیمی ادامه بدیم. شاید یه رابطه، یه شغل، یا حتی خاطرات گذشته ما رو توی یک حلقه بیپایان نگه داره. اما جسارت تغییر، دقیقاً از همین لحظه شروع میشه. اینجا داستان یک مسیر رشد و رهایی رو […]