دستاورد دوره سایه - راندخت.
این زن ۲۵ سال تحقیر شد، تا اینکه شکرگزاری راه رو باز کرد
داستان راندخت-این زن ۲۵ سال تحقیر شد، تا اینکه شکرگزاری راه رو باز کرد! سلام به همه عزیزان، امیدوارم حال دلتون عالی باشه. من فرهمند هستم، توراندخت، و در این ویس میخوام یکی از داستانهای سری راندخت رو براتون تعریف کنم. داستان مربوط میشه به خانم بسیار زیبا و مهربونی که تو گروه ما […]
این آشوبی که مقدمه آرامش شده چیه
این آشوبی که مقدمه آرامش شده چیه!؟ تا حالا شده فکر کنین چرا وقتی وارد مسیر رشد و آگاهی میشیم، بعضی چیزها ظاهرا بهم میریزه؟ چرا درست وقتی فکر میکنیم داریم همهچی رو بهتر میکنیم، ناگهان زندگیمون مثل خونهای وسط خونهتکونی، بههمریخته بهنظر میرسه؟ شاید وقتشه دیدگاهمون رو نسبت به این بههمریختگیها عوض کنیم… این […]
دختری که یک تهدید مرموز زندگیش زیر و رو کرد!
داستان راندخت- دختری که یک تهدید مرموز زندگیش زیر و رو کرد! سلام به همه عزیزان، امیدوارم حال دلتون عالی باشه. من فرهمند هستم، توراندخت و در این ویس میخوام سری داستانهای راندخت رو براتون تعریف کنم. قهرمان داستان ما خانمی هستند که در اردیبهشت ماه، با ما آشنا شدن از طریق اینستاگرام راندخت و به […]
ظاهرا موفق، اما در باطن !!!!
ظاهرا موفق، اما در باطن !!!! بعضی آدمها رو زندگی سر راه هم قرار میده، نه برای تصادف، بلکه برای نجات. مریم یکی از اون آدمهاست که آشناییش با خانم فرهمند، نقطه شروع یک مسیر پرچالش اما پر از خیر و برکت بود. دختری که از بیرون موفق بهنظر میرسید، اما از درون خسته بود. […]
از ترس تنهایی تا عشق به خودم
از ترس تنهایی تا عشق به خودم ، من حالا عاشق خودمم یکی از خودجویان خانم فرهمند عزیز، با صداقت و سادگی از دستاوردش گفته؛ از اینکه چطور در مسیر دوره سایه، خودش را پیدا کرد، عزت نفس واقعی را شناخت و کمکم عشق به خودش را شروع کرد. این حرفها، فقط یک دستاورد شخصی […]
شبیه کسی بودم که یک عمر با او جنگیدم
شبیه کسی بودم که یک عمر با او جنگیدم همهمون یک نفر رو تو زندگی داشتیم که میخواستیم مثلش نباشیم… اما گاهی دقیقاً همون جا که فرار میکنی، همون جاییه که داری ناخودآگاه بهش نزدیکتر میشی. این داستان، صدای خانمیه که سالها از شبیه بودن به پدرش فرار کرده بود… تا زمانی که با یک […]
داستان راندخت- داستان بعد از این تغییر، پسرم کلا عوض شد
داستان بعد از این تغییر، پسرم کلا عوض شد!! سلام به همه عزیزان، امیدوارم حال دلتون عالی باشه. تو این ویس میخوام داستان واقعی شماره ۸ راندخت رو براتون تعریف کنم. قهرمان داستان ما، آقا پسری هست، تقریباً ۲۷-۲۸ ساله. داستان از اینجا شروع میشه که مهسای عزیز، یکی از دوستانشون رو به من معرفی […]