برای استفاده از سایت راندخت، نیاز به راهنمایی داری ؟!

تاثیر شکرگزاری بر زندگی - راندخت.

شکرگزاری با من چه کرد؟

شکرگزاری با من چه کرد؟

می‌خواهید بدانید، شکرگزاری با من چه کرد؟ بعضی وقتا آدم به نقطه‌ای میرسه که انگار دیگه راهی جلوش نیست. دلش گرفته، فکرهاش در همه، امیدی هم به تغییر نداره. ولی همونجا، وسط اون همه تاریکی، یک جرقه‌ کوچیک میتونه روشنی رو به زندگیت برگردونه. خودجو دوست داشتنی ما، توی یکی از همین روزها تصمیم گرفت […]

بیشتر بخوانید
معجزه ای از جنس عمل

معجزه ای از جنس عمل

معجزه ای از جنس عمل دستاورد این خودجو، حال‌وهوای یک زن خستگی‌ناپذیر رو داره… کسی که وسط زندگیِ روزمره اش، یک مسیر جدید رو به نام شکرگزاری انتخاب کرده و کم‌کم، زندگی به طرز عجیبی تغییر کرده و اتفاقات جالبی براش رقم خورده. اگر دلت میخواد ببینی تغییر واقعی چه شکلیه، این دستاورد تا آخر […]

بیشتر بخوانید
شبیه کسی بودم که یک عمر با او جنگیدم

شبیه کسی بودم که یک عمر با او جنگیدم

شبیه کسی بودم که یک عمر با او جنگیدم همه‌مون یک نفر رو تو زندگی داشتیم که می‌خواستیم مثلش نباشیم… اما گاهی دقیقاً همون جا که فرار میکنی، همون جاییه که داری ناخودآگاه بهش نزدیک‌تر میشی. این داستان، صدای خانمیه که سال‌ها از شبیه بودن به پدرش فرار کرده بود… تا زمانی که با یک […]

بیشتر بخوانید
داستان جهان هستی بهتر از من میدونه چی می‌خوام

داستان راندخت- داستان جهان هستی بهتر از من میدونه چی می‌خوام!!

داستان راندخت- داستان جهان هستی بهتر از من میدونه چی می‌خوام!! سلام به همه عزیزان، امیدوارم حال دلتون عالی باشه. من فرهمند هستم توراندخت و این ویس رو ضبط می‌کنم برای وب‌سایت randokht.com داستان‌های راندخت هست و داستان، داستان خودمه؛ که اگر دقت کرده باشین، من توی استوری‌ها و توی فیلم‌های شال تقریبا طوسی، کمرنگ، […]

بیشتر بخوانید
داستان راندخت- داستان بعد از این تغییر، پسرم کلا عوض شد

داستان راندخت- داستان بعد از این تغییر، پسرم کلا عوض شد

داستان بعد از این تغییر، پسرم کلا عوض شد!! سلام به همه عزیزان، امیدوارم حال دلتون عالی باشه. تو این ویس می‌خوام داستان واقعی شماره ۸ راندخت رو براتون تعریف کنم. قهرمان داستان ما، آقا پسری هست، تقریباً ۲۷-۲۸ ساله. داستان از اینجا شروع میشه که مهسای عزیز، یکی از دوستانشون‌ رو به من معرفی […]

بیشتر بخوانید
وقتی اعتماد جای ترس نشست

وقتی اعتماد جای ترس نشست

وقتی اعتماد جای ترس نشست رانندگی برای خیلیا یک کار روزمره‌ست، ولی برای بعضیا یه ترس عمیق پشتش خوابیده. ترسی که با «شک داشتن به خودت» شروع میشه و با «دیده نشدن» ادامه پیدا میکنه… اما وقتی یه تغییر کوچیک تو ذهن شروع بشه، حتی پشت فرمون رفتن هم میتونه تبدیل بشه به یه جشن […]

بیشتر بخوانید
از بیماری و ترس تا آرامش و نور

از بیماری و ترس تا آرامش و نور

از بیماری و ترس تا آرامش و نور قلب من گاهی معجزه‌ها توی سکوت اتفاق می‌افتن… نه با نور و صدا، نه با هیاهو و اتفاقات عجیب؛ بلکه تو دل لحظه‌هایی که آدم با خودش و خدای درونش خلوت میکنه، آرام‌آرام یه زندگی تازه متولد میشه. داستانی که اینجاست، پر از همین معجزه‌های آرومه؛ عبور […]

بیشتر بخوانید
معجزه تولد فرزند دوم من

معجزه تولد فرزند دوم من

معجزه تولد فرزند دوم من، از دل دفتر شکرگزاری اتفاق افتاد گاهی وقتا ما فقط دنبال جوابیم، دنبال نتیجه. اما یه‌جایی تو مسیر آگاهی و شکرگزاری، می‌فهمیم اصل ماجرا اونیه که تو دل اتفاقاته؛ جایی که رها میشی، آروم میشی، و بدون اینکه بفهمی، معجزه خودش سر میرسه. این داستانِ یه خانم ۳۴ ساله‌ست که […]

بیشتر بخوانید
داستان راندخت- داستان این کتاب بزرگترین هدیه من هست.

داستان راندخت- داستان این کتاب بزرگترین هدیه من هست.

داستان راندخت- داستان این کتاب بزرگترین هدیه من هست. سلام به همه عزیزان، امیدوارم حال دلتون عالی باشه. من فرهمند هستم توراندخت و در این ویس می‌خوام یکی از داستان‌های راندخت را تعریف کنم که تجربه خودم هست. این داستان برمی‌گرده به اولین دوره شکرگزاری من؛ زمانی که کتاب «معجزه سپاس» رو از طریق برادرم […]

بیشتر بخوانید
صدایی که سال‌ها خاموش بود

صدایی که سال‌ها خاموش بود

صدایی که سال‌ها خاموش بود، بالاخره رها شد گاهی یه مشکل کوچیک، سال‌ها همراه‌مونه. نه درد عجیبیه، نه خیلی حاد… ولی همیشه هست. وقتی یه درد یا اختلال جسمی سال‌ها با آدم باشه، کم‌کم باور میکنی که دیگه جزئی از تو شده و چاره‌ای براش نیست. اما گاهی فقط کافیه راهی باز بشه، از جایی […]

بیشتر بخوانید