دستاورد - راندخت.
از خوردن قرص اعصاب تا آرامش با شکرگزاری
از خوردن قرص اعصاب تا آرامش با شکرگزاری! گاهی باید چند سال از یک مسیر بگذره تا آدمی بتونه پشت سرش نگاه کنه و با تمام وجود بگه: «من دیگه اون آدم سابق نیستم». این نوشته، روایت تغییری عمیق و تدریجیه؛ تغییری که با قطره قطره شکرگزاری، با نور آگاهی شروع شد… اما همینها تونستند […]
بازگشت حافظه پدرم با شکرگزاری
!بازگشت حافظه پدرم با شکرگزاری! گاهی وقتا فکر میکنی دیگه هیچ راهی نیست، همهچی داره بدتر میشه، و فقط باید بشینی و نگاه کنی که عزیزت داره جلو چشمت ضعیف میشه… اما همیشه یک راهی هست، حتی اگه دیده نشه. این متن، قصه دختری که دستهاش رو روی زانوش گذاشت، بلند شد، و با ایمان […]
معجزهای که بعد از یک ساعت مرگ، زندگی رو برگردوند
معجزهای که بعد از یک ساعت مرگ، زندگی رو برگردوند! گاهی وسط زندگی روزمره، جایی که حتی امیدی هم به بهتر شدن چیزی نداری، اتفاقی میفته که تمام معادلههات رو بههم میزنه. اینجاست که دیگه هیچ منطقی جواب نمیده و فقط میتونی بگی: «معجزه شد.» این داستان یکی از همون لحظههاست؛ لحظهای که مرگ تا […]
بازسازی اعتماد فقط با تغییر دادن خودم
بازسازی اعتماد فقط با تغییر دادن خودم! گاهی بزرگترین تغییرات، نه در اتفاقات عجیب و غریب، بلکه در حسهای کوچکی اتفاق میافتند که فقط خودمان از شدت دگرگونیشان باخبریم. لحظههایی که در ظاهر سادهاند، اما در عمقِ وجود، نشانگر یک بیداری جدید هستند. این داستان، قصه همان تغییر در زاویه نگاه است؛ داستان زنی که […]
از تلخی سالها تا شیرینی یک لبخند عاشقانه
از تلخی سالها تا شیرینی یک لبخند عاشقانه..! گاهی برای تغییر، لازم نیست دنیا عوض شه؛ فقط کافیه خودمون رو پیدا کنیم. این داستان، روایت یک زن قوی و ساکته که سالها در رابطهای سرد و بیروح گیر کرده بود. نه عشق، نه آرامش، نه امید… فقط خستگی از بودن با کسی که نمیتونست ببخشدش. […]
حکایت من و راز شکرگزاری تحولآفرین
حکایت من و راز شکرگزاری تحولآفرین! وقتی با خودت صادق باشی و رسما دست از نق زدن برداری، دروازههای شگفتی پیش روت گشوده میشود. در این داستان من، از دل چالشهای خانوادگی و بدهیهای سنگین پای شکرگزاریای ایستادم که بهجای وعدههای تو خالی، عمل میکرد. این معجزهها یکشبه اتفاق نیفتادند؛ نتیجه ترکیب باورِ قلبی، تمرین […]
این آشوبی که مقدمه آرامش شده چیه
این آشوبی که مقدمه آرامش شده چیه!؟ تا حالا شده فکر کنین چرا وقتی وارد مسیر رشد و آگاهی میشیم، بعضی چیزها ظاهرا بهم میریزه؟ چرا درست وقتی فکر میکنیم داریم همهچی رو بهتر میکنیم، ناگهان زندگیمون مثل خونهای وسط خونهتکونی، بههمریخته بهنظر میرسه؟ شاید وقتشه دیدگاهمون رو نسبت به این بههمریختگیها عوض کنیم… این […]
آرامشی که هیچکس نتونست بهم بده، اما شکرگزاری داد
آرامشی که هیچکس نتونست بهم بده، اما شکرگزاری داد!! گاهی یک جمله ساده، از دل یک گفتگو کوتاه، میتونه راه نجات آدمی باشه که در طوفان رنجهای عاطفی گیر افتاده. این تجربه، حکایت آدمیه که با قلبی شکسته، در دل تاریکی به دنبال روزنهای از نور میگرده… و دست آخر، با راهی بهظاهر ساده اما […]
شکرگزاری، سپر من در طوفان زندگی شد
شکرگزاری، سپر من در طوفان زندگی شد! گاهی ما با نیت ساختن، قدم در مسیرهایی میگذاریم که در ظاهر همهچیز را به هم میریزند. در لحظاتی که فکر میکنیم داریم پیشرفت میکنیم، زندگی ناگهان با یک موج از تغییرات و تنشها روبهرویمان میکند. اینجاست که خیلیها فکر میکنند “نکنه راه رو اشتباه اومدم؟” اما گاهی، […]
از دل شکست تا طلوع معجزه
از دل شکست تا طلوع معجزه! + ویس خودجو بعضی آدما سالها با زندگی دست و پنجه نرم میکنن. نه یکی دو روز، یه مسیر طولانی، پر از بالا و پایین، بیپناهی، ناامیدی، این قصه، روایت یه زن و شوهر که ۶ سال پشت در بسته موندن، اما دست از تلاش کردن نکشیدن. با همه […]