
!بازگشت حافظه پدرم با شکرگزاری!
گاهی وقتا فکر میکنی دیگه هیچ راهی نیست، همهچی داره بدتر میشه،
و فقط باید بشینی و نگاه کنی که عزیزت داره جلو چشمت ضعیف میشه…
اما همیشه یک راهی هست، حتی اگه دیده نشه.
این متن، قصه دختری که دستهاش رو روی زانوش گذاشت، بلند شد،
و با ایمان و شکرگزاری، پدرش رو از مسیر بیماری فراموشی برگردوند.
اینجا نه از داروی خاصی حرف میزنیم، نه از معجزههای فانتزی…
حرف از نیروی واقعی ایمانه، از قدرت ذهنیه که وقتی با آرامش و باور همراه میشه، کاری میکنه که دکترا هم تعجب کنن.
پدرم رو خداوند بهم بخشید : کد دستاورد ۱۲۲۳۴۳#
سلام استاد عزیزم، خدا قوت به شما و تیم خوبتون.
در مورد دستاوردم از آموزشهای باارزش شما باید بگم که یک رویداد بسیار خوب برای پدر من اتفاق افتاده، دربارهی قدرت حافظه ایشون.
پدر من ۷۰ سالشونه و از یک سال پیش، کمکم دچار فراموشی شدن.
جوری که دیگه اسامی رو فراموش میکردن و برای انجام کارهای روزمره به مشکل میخوردن.
من از این موضوع خیلی رنج میبردم. تا اینکه شما تو یک ویس گفتین:
«بچهها، بابت داشتن یا رسیدن به یک خواستهتون، یک ماه شکرگزاری کنین.»این جمله خیلی به دلم نشست و از اون روز تا حالا، از این روش خیلی بهرهمند شدم.
یکی از نتایجش همین موضوع پدرم بود. شاید همون گرد جادویی شکرگزاری باشه،
شاید هم قدرت تلقین که خودتون بهتر از من میدونین.وقتی باهاتون دربارهی پدرم صحبت کردم، فقط گفتین: «باید آرامشت رو حفظ کنی.»
ولی واقعیت این بود که با بدتر شدن وضعیت پدرم، آرامش منم از بین میرفت.
تا اینکه تصمیم گرفتم یک ماه بابت سلامتتر شدن حافظه پدرم شکرگزاری کنم.خود همین کار بهم آرامش میداد، چون باور داشتم تاثیر داره.
تقریبا بعد از ۷ ماه شکرگزاری، یه دکتر به مادرم یه قرص معرفی کرد که خدا رو شکر،
به بدن پدرم ساخت و الان حافظهشون خیلی بهتر شده.
تا حدی که خریدهای روزمرهشون رو خودشون انجام میدن.نکته اینجاست که تو این ۷ ماه، هر قرصی که تجویز میشد، یا به بدن پدرم نمیساخت، یا نمیتونستن بخورن.
دکتر هم تاکید کرده بود که اگه قرص نخورن، وضعیت بدتر میشه.
ولی حتی اگه قرص رو بخورن هم، بخشی از مغزی که تحلیل رفته، قابل جبران نیست.اما من با خودم گفتم:
«کاری میکنم که پدرم هم بهتر بشن، هم سلامت کامل مغز و حافظهشون رو برگردونن.»و با همین روشی که شما بهم یاد دادین، الان که پدرم رو برای چکاپ و ام آر آی دوباره بردیم،
دکتر با تعجب به مادرم گفته: «مغز و حافظهی همسر شما خیلی بهتر شده!»الهی شکرت…
فقط میتونم بگم از تمام راهنماییهاتون سپاسگزارم.
تحلیل روانشناسی و علمی:
این تجربه، نمونه واضحی از تاثیر شگفتانگیز ذهن و احساسات روی بدن انسانه.
در روانشناسی، بارها ثابت شده که تمرکز مداوم بر یک نیت مثبت، همراه با احساس قدردانی،
میتونه تاثیر مستقیم روی سیستم عصبی، ترشح هورمونها، و حتی عملکرد مغز بذاره.
تکنیکی که تو این روایت استفاده شده، ترکیبی از شکرگزاری آگاهانه، تلقین مثبت و باور به نتیجه خوب.
وقتی فرد وارد این حالت ذهنی میشه، در واقع داره با سیستم عصبی پاراسمپاتیکش کار میکنه؛
همون سیستمی که باعث ترمیم، ترشح دوپامین و کاهش التهابهای ذهنی و بدنی میشه.
در کنار این موضوع، علم پزشکی هم نشون داده که بهبود عملکرد مغز در سالمندان، نه فقط از طریق دارو،
بلکه از طریق آرامش، امید و اعتماد به مراقبان نزدیکشون امکانپذیره.
و اینجا دقیقا همین اتفاق افتاده، پدری که با حضور ذهن دخترش، نهتنها داروی مناسب رو پیدا کرده،
بلکه ذهنش هم به بهبودی واکنش نشون داده.
جمع بندی:
بعضی اتفاقا میان که ما رو بیدار کنن، نه اینکه خورد کنن.
شاید فراموشی پدر، بهونهای بود برای اینکه دختر ما یادش بیاد کیه، چقدر قدرتمنده، و چقدر میتونه با ایمان و باور، مسیر رو عوض کنه.
گاهی قرار نیست شرایط عوض بشه، یا یکی از بیرون نجاتمون بده.
گاهی فقط کافیه خودمون آروم بشیم…
خودمون با صبوری وایسیم…
اونجاست که درهای بسته یکییکی باز میشه.
شاید این فقط معجزه شکرگزاری نباشه…
شاید نشونه از اینکه ما فراموش کردیم چقدر قدرت داریم، اگه با خدا، با خودت، با نیتت یکی بشی، دنیا مجبوره واکنش نشون بده.
تا حالا شده فقط با نیروی باورت و شکرگزاری، چیزی رو تغییر بدی که بقیه گفته بودن غیرممکنه؟
اگه آره… دلت میخواد برامون تعریفش کنی؟ خوشحال میشیم برامون بنویسی!