
از بیماری و ترس تا آرامش و نور قلب من
گاهی معجزهها توی سکوت اتفاق میافتن… نه با نور و صدا، نه با هیاهو و اتفاقات عجیب؛ بلکه تو دل لحظههایی که آدم با خودش و خدای درونش خلوت میکنه، آرامآرام یه زندگی تازه متولد میشه.
داستانی که اینجاست، پر از همین معجزههای آرومه؛ عبور از درد، تغییر رابطه، از بین رفتن ترسها، و حس دوستداشته شدن. همهی اینا از یک تصمیم شروع شد؛ تصمیمی به اسم شکرگزاری…
دستاورد یک خانم در مسیر آگاهی : کد دستاورد ۱۲۲۳۲۵#
من یک خانم متأهل و ۴۴ ساله هستم. به لطف خدا، از زمانی که وارد گروه شکرگزاری شدهام، دستاوردهای زیادی داشتم: مثل عبور از بیماری سخت و رسیدن به سلامتی، تغییر رفتارهای همسرم در خانه چون خودم رفتارهام تغییر کرد، پاس شدن چک کائناتم، یا مثلا هرجا میرم همه دوستم دارن و همیشه تخفیفهای خوب میگیرم، ریختن ترسم از رانندگی که موقع رانندگی خداوند را به جای خودم قرار دادم و هر دفعه به خداوند میگم: تو دستها و پاهای من باش، تو چشمهای من باش و تو به جای من رانندگی کن. من حتی با گفتن جملات تأکیدی دردهام رو تسکین دادم.
خدایا، خیلی خوشحالم که در این مسیر قرار گرفتم، از خانم راندخت عزیز و گروه توانمندشان بینهایت سپاسگزارم.
شما دستان خداوند در زندگی من بودین و تشکر از دوست و همکار عزیزم که من را به این گروه دعوت کرد.
طلب خیر براشون دارم.
تحلیل روانشناسی و علمی:
این داستان یه نمونه عالی از تأثیر «تغییر نگاه» روی کل زندگیه.
وقتی فرد از تمرکز روی کمبود و درد، به سمت دیدن داشتهها، آرامش و شکرگزاری حرکت میکنه، مغز بهطور طبیعی وارد فاز ترمیم و بازسازی میشه.
از نظر علمی، شکرگزاری منظم باعث حس شادی، امید و آرامش میشه. همین تغییر کوچیک، روی همه چیز تأثیر میذاره مثل : رفتار اطرافیان، حال بدن، ترسها، حتی روابط عاطفی.
ترس از رانندگی، یکی از ترسهای رایج بین افرادیه که به خود و تواناییهاشون اعتماد ندارن.
اما وقتی فرد یاد میگیره به نیرویی بالاتر اعتماد کنه، ترسش تبدیل میشه به اطمینان، و اونجاست که «خودباوری» شکل میگیره.
جمعبندی :
این تجربه نه یه روایت ساده، بلکه یه مسیر روشن بود؛ از درد به سلامت، از ترس به رهایی، و از عادت به آگاهی.
یه یادآوری شیرین که حتی سادهترین تمرینها، وقتی با عشق و تداوم انجام بشن، میتونن عمیقترین تغییرها رو بسازن.
این متن برای من یه تلنگر بود که همیشه برکت، پشت درِ پذیرش و شکرگزاری ایستاده… فقط کافیه در رو باز کنیم.
چه زمانی فهمیدی که خدا داره باهات همراهی میکنه؟
سلام
من هم تجربه ی مشابه این دستاورد داشتم.
از درمان شدن عضوی از بدنم
تغییر رفتار همسرم
نمایشگاه بهاره رفته بودم فروشنده بهم گفت چون انرژی خوبی داری
،خوش اخلاقی ،خندون هستی بهت تخفیف میدم.😌
وقتی لینک گروهی که از طریق اون با اینجا آشنا شدم دوبار با فاصله ی
زمانی برام اومد و من رسیدم به این نقطه فهمیدم خدا باهام همراهه
وقتی از ته دل خواستم از خدا که بتونم کارگاه انعکاس شرکت کنم ایمان
صددرصد شد که خدا همراه منه
خدایا شکرت ♥️♥️♥️
عرض ادب و احترام
شکر بابت وجود شما خانم پورتقی.
ممنون از به اشتراک گذاشتن این تجربیات جذابتون.
بنظرم خداوند همیشه با ما هستند و حضور قوی در کنار ما دارند، اما ما معمولا اینقدر نقابهای زیادی داریم، در گیر قضاوت هستیم یا منیتمان در حد بالاست که حضور خداوند را در زندگی حس نمیکنیم، وگرنه همیشه خداوند همه حواسش به ما هست.
سپاس فراوان